ناهید...
امروز
از علت حال نااحوال گفت و من
فهمیدمش
+ احساس بد مزه ی ضعف... نقطه مشترک این روزهای هر دوی ما .....خب پس می شد نفهممش¿!!!!! مسلما نع...شبیه بودیم
+ شدیدا حالم بی حال می شد هربار که به صورت بی حالش نگاه کردم...
+ وقتی در نقطه ی حالِ زمان دنبال راهی برای تصمیمی و دستانت تا رسیدن آینده خالی، راه پس و پیش مشخص نیست، ضعف دیگر ضعیف نیست...می آید و بیخ گلویت را می چسبد و در یکی مثل من می شود به قول خودم:خفگی بیخیالی و زورْخوابی و در یکی مثل او به قول خودش:اشک هایی از نوع لوسی بچگی
+ من فهمیدم...سالن رو منظم کردی و تفاوتی نکردی
+ من فهمیدم...با گل و گلدان بازی کردی و تغییری نکردی
+ من حرفات رو نشنیدم ناهید،فهمیدم و چه فایده !!!!!
تاریخ : چهارشنبه 96/11/18 | 1:11 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()